دست غصه هایم را میگیرم، هراسان روانه میشوم، صدای بوق ماشین ها، صدای مرد دست فروش و صدای زنگ خوردن گوشی آدم های اطرافم کلافه ام میکند… اشک هایم خودشان را روی صورتم میسرانند، پاهایم بی قراری میکنند و صدای نفس نفس زدنشان تاب از توانم میبرد…روی… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1396, 03"
داداش هادی عزیز سلام… نمیدونم نقطه ی تلاقی ما به کی برمیگرده، و از چه زمانی تو رو شناختم. اما تا به خودم اومد دیدم تو خوابهام و توی دنیام هر روز سایه ایی رو روشنایی میبخشی. امروز وقتی قاب عکس تو رو میبینم تمام زیبایی های دنیا برام تداعی میشه. روزی… بیشتر »
آخرین نظرات