سرمای شدیدی رو در انگشت های پام حس میکنم. پتو رو از صورتم کنار میزنم، هوای اطرافم رو با ولع به سینه میکشم… بوی آشنایی رو استشمام میکنم که توی سرمای زمستان نوید گرمای قشنگی میده…!!! مامان رو میبینم که کنار اجاق نشسته، لبخندی روی لبای زیباش… بیشتر »
آرشیو برای: "بهمن 1396, 05"
روی جدول های کنار رودخانه راه میروم، باد سردی صورتم را سیلی میزند… اعماق وجودم را کنکاش میکنم آخرین باری که در میان این مردم فعالیت داشتم رو از یاد برده بودم. امروز میبینم که مدتهاست غرق در تنهایی خودم بودم، دفن شدن در چاه تنهایی، گریختن از تنهایی… بیشتر »
آخرین نظرات